عروسی خاله سعیده
عزیزم سلام، می خوام برات بنویسم که پنج شنبه 22 اردیبهشت 90 عروسی خاله کوچکه بود که تو از توی دل مامان شاهد اون بودی! گلم کم کم که داری بزرگتر می شی مامان تندتر خسته می شه و دلش می خواد بخوابه. با بابا محسن تصمیم داریم به امید خدا بریم برات خرید! 1 هفته قبل از عروسی خاله، مامان فرشته وقت دکتر داشت که تو مطب دکتر با سونوکیت صدای قلبت رو شنید و بهم گفت یه صدای اضافه می شنوه و باید 1 هفته ی دیگه سونوگرافی چهاربعدی برم، عزیزم باورت نمی شه که من عملاً مردم، آخر هفته هم قبل انجام سونو باید می رفتم خونه مامانی، روح از صورت و زندگی من رفته بود، دائم مضطرب و نگران بودم، چون ایام فاطمیه هم بود تو رو سپردم به خانم حضرت زهرا (س) و نذر کردم ا...
نویسنده :
مامان فرشته
12:40